✓پآرت8

ساخت وبلاگ
من نهالم، یه دختر که تو سن ۱۸سالگی عاشق ماکان میشع همون سال۹۷ که ماکان رو مد بود، امیر و رهامم واسم فرقی نمیکرد، البته امیرو بیشر دوس داشتم، چون کوچیک تر بودو... وقتی ۱۸سالم بود یه بار کنسرت ماکان رفت ✓پآرت8...ادامه مطلب
ما را در سایت ✓پآرت8 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : romanband بازدید : 77 تاريخ : پنجشنبه 16 اسفند 1397 ساعت: 1:36

چشمامو باز کردم، دیدم داخل بیمارستانم، شوکه شدم و یهویی دلم ریخت! سرمو برگردوندم، دیدم امیر کنارمه و تو گوشیه باورم نشد و سریع خودمو ب خواب زدم، تند تند نفس نفس میزدم و فک میکردم کل این ماجرا خواب بود ✓پآرت8...ادامه مطلب
ما را در سایت ✓پآرت8 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : romanband بازدید : 76 تاريخ : پنجشنبه 16 اسفند 1397 ساعت: 1:36

با صدای امیر بیدار شدم، ولی چشمامو باز نکردم، میخواستم ببینم امیر دومین بار واسه ی بیدار کردنم چیکار میخواد بکنه... صدای نشستنش روی صندلی لغزنده ی کنار تخت خودم رو شنیدم، انتظار داشتم دوباره آروم صدام ✓پآرت8...ادامه مطلب
ما را در سایت ✓پآرت8 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : romanband بازدید : 68 تاريخ : پنجشنبه 16 اسفند 1397 ساعت: 1:36

وارد خونه شدیم، اول از همه چشمم ب مبل های طلائی رنگ افتاد، بعد به راه پله ی پیچ در پیچی که ب طبقه ی بالا راه داشت، بعد به امیر نگاه کردم... اول از همه دیدم ک بدون اینکه استراحتی بکنه رفت چائی دم کنه.. ✓پآرت8...ادامه مطلب
ما را در سایت ✓پآرت8 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : romanband بازدید : 69 تاريخ : پنجشنبه 16 اسفند 1397 ساعت: 1:36

دیگ تنها بودم... میخواستم پاشم و برم سمت پله ی مارپیچ... ولی هرطرفم رو نگاه میکردم یه دوربین و یه شنود بود، بخاطر همین ترسیدم و نشستم روی مبل، با خودم فکر کردم شاید امیر این کارو کرده ک منو بسنجه و بب ✓پآرت8...ادامه مطلب
ما را در سایت ✓پآرت8 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : romanband بازدید : 66 تاريخ : پنجشنبه 16 اسفند 1397 ساعت: 1:36

گوشی رو جواب دادم... _الو؟ خوبی؟ پروانه_ن، معلومه کجایی؟! دارم از نگرانی میمیرم، صدبار زنگ زدم جواب ندادی! _گوشیم خاموش بود، عذر میخوام! پروانه_بگو کجایی من بیام دنبالت... _جام خوبه، نیازی نیس بیای... ✓پآرت8...ادامه مطلب
ما را در سایت ✓پآرت8 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : romanband بازدید : 71 تاريخ : پنجشنبه 16 اسفند 1397 ساعت: 1:36

تو پارک داشتم قدم میزدم، هوا خیلی سرد بود، لباسمم چون مجلسی بود زیاد گرم نبود، بخاطر همین ترجیح دادم ک سریع برگردم خونه و ب پروانه زنگ بزنم تا بیاد دنبالم و باهم بریم خونه... داخل گوشیم دنبال شماره پر ✓پآرت8...ادامه مطلب
ما را در سایت ✓پآرت8 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : romanband بازدید : 69 تاريخ : پنجشنبه 16 اسفند 1397 ساعت: 1:36